تواضع و فروتنی امیر ارتش تیمسار احمد دادبین

 

 

به تازگی ویدئویی در فضای مجازی از امیر سرتیپ احمد دادبین، فرمانده اسبق نیروی زمینی ارتش، منتشر شده که بازتاب وسیعی در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها داشته است.
این ویدئو که در آژانس املاک گرفته شده نشان می‌دهد که سرتیپ احمد دادبین سعی دارد خانه جدیدی را برای خود اجاره کند تا فرد دیگری بتواند در خانه او زندگی کند.
در این ویدئو فردی می‌گوید خانه‌ای در شأن پیدا کنید که دادبین واکنش نشان می‌دهد: «شأن؟ شأن مأن نداره. شأن دیگه چیه؟ من احمد بسیجی‌ام».
این ویدئو در چند روز گذشته مورد توجه کاربران شبکه‌های اجتماعی قرار گرفته است.
احسان سلطانی از فعالان رسانه‌ای در این‌باره نوشت: «از دیروز ویدئوی مربوط به امیر دادبین، این فرمانده محبوب نیروی زمینی خیلی دیده شد. پیگیری کردم نزدیکانش گفتند: با خواست خودش خانه سازمانی را تخلیه می‌کند. سال‌هاست بخشی از حقوقش را می‌بخشد. املاکی ندارد. اکیداً نمی‌خواهد به او کمک شود. ایران چه فرزندانی با چه روح بلندی به خود دیده.»
برخی کاربران هم از خاطرات دیدار خود با دادبین و شخصیت و رفتارش گفته‌اند.
امیر دادبین:
 من احمد بسیجی‌ام
«شأن؟ شأن مأن نداره. شأن دیگه چیه؟ من احمد بسیجی‌ام» این جملات را کسی می‌گوید که روزی ۱۷۰۰ توپ و ‌تانک با مهمات و گلوله‌های جنگی-  نه مشقی-  و ۲۰۰ هزار نیرو را در دشت کوشک نصرت قم به ‌خط کرد و بزرگ‌ترین مانور خاورمیانه را سازمان داد؛ مانوری که در سال ۷۵، قیمت هر بشکه نفت را ۲/۵ دلار افزایش داد.
امیر دادبین کیست؟
کسی می‌گوید «شأن مأن نداره» که بر لباسش آرم‌های چتربازی درجه سه، آجا، دانشگاه عالی دفاع ملی، دانشگاه فرماندهی و ستاد و دانشگاه افسری، روی بازویش آرم ستاد مشترک ارتش و روی سینه‌اش نشان جانبازی، نشان ورزش، نشان ایثار، دوره عالی، دوره دافوس، دوره علوم استراتژیک، دوره دوم دانشگاه افسری، دوره مقدماتی و دوره سوم دانشگاه افسری را دارد.
کسی می‌گوید «من احمد بسیجی‌ام» که روزگاری فرمانده لشکر ۲۸ پیاده کردستان، فرمانده قرارگاه منطقه‌ای شمال‌غرب نیروی زمینی ارتش، مدیر شرکت پشتیبانی و نوسازی هلیکوپترهای ایران و فرمانده نیروی زمینی ارتش بوده و اکنون نیز عنوان «مشاور فرمانده ارتش» را دارد.
فرمانده شیرازی ارتش و ساکن محله امامزاده حسن تهران، رفیق صمیمی ‌پاسدارانی مثل احمد متوسلیان، محمد بروجردی و محمود کاوه بوده است. کسی از واژه «شأن» فراری است که آدم‌های بزرگی با اقتدا به او نماز خوانده‌اند: «در جریان یکی از عملیات‌ها موقع اذان شهید کاوه از بنده خواست تا برای نماز جماعت جلو بایستم. هرچقدر مقاومت کردم که او منصرف بشود، فایده‌ای نداشت و به‌ اجبار من را جلو ایستاند و به من اقتدا کردند. هیچ‌گاه تواضع و فروتنی این شهید را از یاد نمی‌برم.»
حالا سال‌ها از حادثه‌ای می‌گذرد که بدن رشید و ورزیده امیر را مدتی خانه‌نشین و او را تا همین امروز دست‌به‌عصا کرد. همنورد او از این حادثه در سال ۸۴ می‌گوید: «امیر جلوی گروه حرکت می‌کرد که به مسیری پوشیده از برف رسید. در قدم سوم خود که در حال درست‌ کردن جای پا بود، سر خورد و به طرف دره سقوط کرد. محدوده سقوط، شیب‌دار بود و ارتفاعی حدود هشتاد متر داشت. امیر به حالت طاقباز پس از طی‌ کردن این مسیر، در نهایت به رودخانه پر از برف و آب پایین دره افتاد…» و خودش می‌گوید: «کفشم مناسب نبود.»
امیر دادبین پس از آن حادثه به کما رفت و حتی قلبش ایستاد اما مادرش به او جان دوباره‌ای داد: «می‌گویند یک‌بار قلبم ایستاد و دیگر دکترها و پرستارها از مداوای بنده ناامید شدند. مادرم به بالای سرم آمد و ‌اشک ریخت. قطرات ‌اشک او بر بدن من ریخت و قلب من دوباره شروع به تپیدن کرد.»
ایسنا نوشت: از یادگارهای آن صعود و آن حادثه، ساعت‌های به‌هم‌ریخته خواب و بیداری امیر است که حالا گاهی ۲ شبانه‌روز بیدار می‌ماند.
همه او را به‌عنوان فردی می‌شناسند که معیشت سربازان و نیروها برایش مهم بود اما برای خودش هیچ‌وقت چیزی از معیشت و آسایش نخواست: «وضعیت روحی پرسنل و کارکنان برای من بسیار مهم بود و عقیده داشتم که اگر به کارکنان رسیدگی شود، نیرو بهتر می‌تواند فعالیت کند. به این منظور ساخت منازل سازمانی و بهبود وضعیت معیشتی و رفاهی آنها را در دستور کار قرار دادم.»
نه اینکه نداند «پول» چیست و زیر دستش نبوده باشد. خوب هم دیده و می‌دانسته: «در دوره‌ای که در پنها (شرکت پشتیبانی و نگهداری بالگردهای ایران) مسئولیت داشتم، ماهی ۱۷ میلیون دلار قطعات برای بالگردهای ایرانی از خارج خریداری می‌شد. با تلاش و همکاری متخصصان داخلی از جمله دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف توانستیم در ساخت برخی از این قطعات خودکفا شویم و میزان خرید قطعات را به ۳ میلیون دلار کاهش دهیم که این اقدام مورد واکنش برخی از افراد و شرکت‌ها که سود و منفعت‌شان در خرید از خارج بود، شده بود.»
حالا هم خودش مثل بقیه مردم هزار مشکل دارد اما هر کدام از ارتشی‌ها که مشکلی دارند، به سراغ این ارتشی ۶۵ ساله می‌روند تا با آنان همراه شود و مشکل‌شان را پیگیری کند.

 
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : سه شنبه 27 آبان 1399 | 9:17 PM | نويسنده : احمد |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.